بسم الله الرحمن الرحیم
بعضی وقت ها یه چیزایی هست که توی دلت مدام وول میخوره و بالا و پایین میره هی می پره بالا هی می پره پایین مدام قلقلکت میده بعضی وقت ها هم محکم خودشو می کوبه به دیوار دلت... دلت درد می گیره اشکت میاد پایین!آروم سر میخوره میاد پایین! و دلت دوباره می سوزه! جیگرتم روش!
هی مدام پنهان می کنی! هی مدام با خودت دوره می کنی... هی مدام سکوت می کنی هی مدام حرفتو قورت میدی... قورتش که می دی تو گلوت گیر میکنه و میشه یه بغض! چند بار که همین طور قورتش میدی بغضت سنگین تر میشه! یه کوچولو اشکت می زنه بیرون از چشمت ... یه کوچو آروم میشی دوباره حرفتو قورت می دی و چیزی نمیگی ...
اما آخر یه روزی قاطی می کنی میگی تا کی باید این حرفا رو پنهان کنم به قول گوته شاعر آلمانی که ارادتمند حافظه سه چیز است که نمی توان پنهان کرد شعر شاعر، عشق عاشق و ...
توی قلبم شعله میکشه و بالا و پایین می ره!
نه این که این حرف همیشه پنهان مونده باشه! نه! هر جایی که گفتم همه با تعجب نگاه می کنن! انگار نیست در جهان ! دیدن! انگار اعجوبه ی عجیب و غریب دیدن!
انگار یه چیز عجیب غریب نا موزون دیدن! یه چیز غیر منطقی! یه تناقض!
برای همین بعد از دیدن این برخوردها دیگه همیشه این حرف ها رو توی دلم پنهان کردم! تا این که امروز سر ریز شد!
من حاج احمد متوسلیانو خیلی دوست دارم باهاش بزرگ شدم میشناسمش! عاشق امام موسی صدرم خیلی وقت ها از نبودنش اشک از چشام می ریزه پایین! من امام موسی صدرو با گوشت و پوست و استخونم احساس می کنم همیشه منتظرش هستم!
من عاشق امام موسی صدرم!
آرزوهای بچگی هام دوران نوجوونی و جوونیم این بوده که توی جبهه ی مظلومین عالم با اسراییل غاصب صهیونیستی سرباز این مرد باشم! من عاشق جنوب لبنانم! عاشق متوسلیانم! خونو توی بدن من به جوش میارن و قلبم به تاپ تاپ میفته و احساس زنده بودن می کنم وقتی اینا رو می بینم!
کاش اون روزا بیاد که امام زمانم بیاد و ما هم توی رکابش مثل علی جهاد کنیم! ما تشنه ی اون روزیم! اصلا غم زندگیمون شده اون روز!1 پس اون روز کی میاد! عقده شده برامون!
من دوست دارم من بیمار اینم که یه روزی با ابرار خدا توی یه هوا نفس بکشم! توی یه لشگر باشم! و توی همون هوای خوشم با شهادت بمیرم! یعنی میاد اون روز؟!!! .... مردیم از حسرت!
مردیم از حسرت !
مردیم از حسرت!
مردیم از حسرت!
اگر همین آقای خامنه ای هم نبود که دق می کردیم!
خدا رو شکر که نائبش بالای سرمون هست! سایه اش بلند ! نفسش همیشگی!
خدایا دق کردیم از انتظار... چقدر انتظار ....
به خداییت قسم
اینقدر فشار رومون هست که به خداییت قسم راضی به این هستم که اگه قراره مهدی تو بیاد و همه چی رو به راه بشه ولی من هم قاطی دشمناش تلقی بشم بیاد عیبی نداره! مگه به کجای عالم بر می خوره! ما داریم می میریم از نبودنش ! سخته ! سخت میگذره! من چه قابلی دارم! کاش مهدی تو بیاد من هم به درک واصل شدم شدم! او خوش باشه! غم های مهدی تموم بشه! خوبای عالم آروم بگیرن! دلم آروم بگیره! هر چی میخواد بشه بشه ! اگر به عدالت مهدی من مجرمم که مجرمم! مگه نبود اون شیعه ای که علی دستشو قطع کرد به طعنه بهش گفتن علی دست تو قطع کرد . گریه کرد و گفت: خدا رو شکر علی پاکم کرد! مگه نگفت!؟ ما از اون کم تریم ؟
....
دیدی ! باز هم نشد همه رو بگی و کلی سانسور کردی! شهید آوینی میگه: در عالم رازی هست که جز به ریختن خون فاش نشود. یکی نبود بگه آسید! تو از کجا این رازو فهمیدی!قبل شهادتت!
ادامه ی این جمله بنویسید: بعضی ها هم هستند که شهید نشده این رازو می فهمن و باهاش ذره ذره آب میشن! یه عمر این رازو توی قلبت این ور اون ور بردن و داغ شهید شدن روی دلت موندن! خیلی سخته! خدا این داغو زودتر از دل ما برداره با شهادت! یا با وصل ....