ای دل،
کمی سازش ... کمی رنجیدن و دم نزدن
کمی سکوت ...
کمی غم خوردن ...
غم خوردن و به جان کشیدن و دم نزدن
کمی به خواب زدن ... به وقتِ کم آوردن ...
کمی دم نزدن ...
کمی سکوت ...
کمی نرنجیدن ...
کمی غصه خوردن ولی دم نزدن
کمی به یار، شکوه نکردن
کمی سکوت ... کمی به خواب رفتن ... کمی آرامش ... با یار نجنگیدن ...
کمی صبر ... کمی بخشیدن ...
کمی به یار شکوه نکردن، سکوت کردن، بخشیدن،
ای دل کمی سکوت ... سکوت کردن ...
کمی صبر ... صبرکردن، نرنجاندن، نرنجیدن ...
ای دل کمی سکوت کمی صبر ...
ادامه دارد...
سیب فروش
پروانه خسته بود ... در بیابان بسیار گشته بود... از دور گل زیبایی دید ... با خود گفت: دمی بر گلبرگ لطیفش بیاسایم ... بر روی برگ لطیف گل آرمید ... نسیمی وزید ... سر خورد و از روی گلبرگ غلطید و در حالی که غرق در خوابی خوش بود، ناگهان فرو رفتن خنجری را بر پیکرش احساس کرد و بر خود پیچید ... تقلا کرد ... بال هایش پاره پاره شدند ... عاقبت بال های پاره اش را جمع کرد و دور شد ... با خود گفت : یادم باشد زین پس مواظب خارهای بیابان باشم بخصوص کاکتوس هایی که گل هم می دهند...
سیب فروش
به نام خدای زمان و زمین
به نام شهیدان میدان مین
به نام خدایی که جان آفرید
به نام حقیقت به نام شهید
به رسم امانت این قطعه های ادبی رو اگر جایی نقل می کنید به اسم سیب فروش بزنید تا شاعرش دلخور نشه ...
خفتگان شب زده ،
بیداران،
به خواب خفتگان ، نخفتگان ، خود به خواب خفتگان
، ...
بدانند همه
و صبح در پیش است ...
سیب فروش